جزیره در کهکشان

Thursday, October 14, 2010


یاد یار مهربان
>نویسنده : میس شانزه لیزه - ساعت ۱:۳٦ ‎ق.ظ روز پنجشنبه ٢٢ مهر ،۱۳۸٩

قلبت رو از لای دنده هات میکشم بیرون و به چک چکی که خونش میریزه نگاه میکنه . قیچی رو دست میگیرم و رگ های آئورت و الباقی رو قیچی میکنم . قلبت توی دستم مثل یه پرنده میزنه . یه هو سرفه میکنه . چه قلب بخوریی داری . دهلیز و بطنت کف دستم وول میخورن . قلبت رو میچلونم توی گیلاس دم دستم و گوشتش رو میکنم توی سیخ و سیخ رو میبرک دم منقل گر گرفته و خوب میپزمش . یه این وری - یه اون وری . روش نمک میپاچم . . . آب دهنم راه افتاده . . . بوی دلت رو میشنوم . از سیخ میکشمش مثل جیگر بیرون و میندازم روی سینی سر میز . دنده هات رو میندازم توی شومینه و بعضی هاشو با ساتور نصف میکنم . چشماتو میندازم توی الکل و میذارم توی کلکسیون چشمام . موهاتو با پوستش از روی سرت جر میدم و میذارم روی سرم . اکستنشن میکنم لای موهای سرم . انگشتات دارن توی هوا مینویسن . هنوز جون داری لامصب ؟ یه کاغذ به دست لاشه ی بی جون شرحه شرحه ات میدم . تو مینویسی : " سگ کی باشی ؟ میخوای منو نفله کنی ؟ تو نبودی که دنبال من موس موس میکردی ؟ " میخندم . به لباس های حریرش که کف زمین افتاده بود نگاه کردم . حتی موقع مرگ هم عاشق من بود . به من گفته بود : " هی ، دلم برات تنگ شده دیگه واقعا تنگ شده . " من هم بهش گفتم : " خیلی گرفتارم هر کس جای من بود میمرد . " دوباره گفت : " هیچی نمیفهمم میخوام یه ساعت ببینمت وگرنه نفت میریزم روی خودم ، خودم رو دم در خونت میسوزونم . " گفتم : " ایشالا " ها.ها. حالا از دستش راحت شدم . همین جور که عرق و قلب مغز پختش رو میخوردم دست کردم توی کیفش و دفتر خاطراتش رو در آوردم دیدم نوشته که :" عشق من به من گفت بین ما مغناطیسم بزرگی بود اما تفاهم نبود ....به من گفت چه زودرنج شدی ! انگار من رو نمیشناخته . " دفترچش رو بستم . سرم رو تکون دادم و یه سیگار کشیدم . به لاشه ی سوخته اش که افتاده بود کف اتاقم نگاه کردم . اون کسی بود که همه ی مردها رو بیچاره کرد . کسی نبود جز میس شانزه لیزه از جزیره در کهکشان .
** به قدری از درگذشت خانم مرضیه متاسفم که بلد نیستم حسم رو بگم . آیا این صدا تکرار شدنی است . او جاودانه بود . کاش ....افسوس. "لطف کنید ( این ) را گوش کنید . درسته این تنها صداست که میماند . خیلی متاثرم . چون ایشون رو ، هنرشون رو بسیار یکتا ، بی همتا میدیدم . روحت شاد بانو . هر وقت این آهنگ رو میشنوم غرق اشک میشم . هیچ وقت حفظش نشدم تا برای (هیچ کس) بخونمش تا اون هم مسخره ام کنه .
هنرمندانی که جاودانه میشن ، به خاطر اون گوهر نابیه که توشونه . برای اون چیزیه که باعث میشه بتونی در این حد با احساس و با درک شعر، بخونی و بمونی و بعد هم که رفتی باز دوستت داشته باشیم . ستاره ای که میدرخشی . حتی اگر چند پرت بیفتند و بسوزد . متاسفم . همیشه از خودم میپرسم چرا نباید این هنرمندها رو از نزدیک میدیدم . من همیشه آرزو داشتم اسفندریار منفرد زاده رو از نزدیک میدیدم . شاید میتونستم فرق بین اون هایی که نموندند و موندند رو در این هجرت بفهمم . دلم میخواد بتونم بهروز وثوقی رو ببینم . به گوگوش بگم چرا از ایران رفتی ؟ آیا نمیشد ایشون هم مثل سرکار علیه زنگنه در تالار وحدت کنسرت میدادن ؟ گوگوش بت بودنش رو شکست . شاید یه روز هم بشنویم که او مرده . مرگ همین نزدیکی هاست . خیلی چرا دارم .... چراهای بی جواب ...خانم مرضیه بدجور جا خوردم .قبلا توی همین بلاگ حدودا دوتا دیگه از ترانه های شما رو گذاشته بودم .دوستتون داشتم و الان با وجود اختلاف چند نسل و چندین کشور فاصله بین ما دلم بد جور گرفته . انگار با ترانه های شما زندگی کردم و حالا مرده م . خصوصا با این آهنگ . ٨٩ سال مرگ و میر بود . از استاد کرم رضایی شروع شد و معلوم نیست به چه کسی ختم خواهد شد . بسیار غمگینم . این تصنیف من رو برد به جای بدی...
برای اینکه داستان ساخته شدن این ترانه از زبان رودکی بزرگ رو بدونید و درکش کنید این جا رو مطالعه کنید .
توجه توجه
( این جانب میس شانزه لیزه ، سایت های موسیقی نون به نرخ روز خوری که لاف دوستی با موسیقی مملکت را میزنند و اتفاقا به اصل و اصالت هنر شبیخون میزنند ، از جمله (گفتگوی هارمونیک و سایت سل را بایکوت کرده و خواندنش را تحریم میکنم . این سایت ها که دم از تخصصی بودن میزنند جز تمجید مجید انتظامی ها و تکرار مکررات و اعلام اخبار و ترجمه کاری نمیکنند حتی خبر فوت مرضیه را هم اعلام نکردند ، جنابان صاحب سایت سل و گفتگوی هارمونیک کمی چشم و گوشتان را باز کنید و یه کم تخصصی برخورد کنید . لب کلام . . . محافظه کاری شما در انتشار خبر افتخاری و شجریان صرف کلیک خور شدنتان بود و لاغیر . این جانب سایت های ذکر شده را سایت هایی موضع گیرانه و علیه هنر میدانم . سایت هایی که برعکس ویترینشان کاملا با هنرمندان ضد مردمی همکاری کرده و اتفاقا جاهایی برعکسش را عمل میکنند تا ما بگوییم ختم روزگار را وچیده اند . ته همه شان مجید انتظامی هاییست که معلوم نیست این سایت ها دوستشان دارند یا نه !در واقع رستم صولت و پیزی افندی هستند . کسانی که خبر درگذشت هنرمند بزرگی مثل مرضیه را تا این لحظه اعلام نکردند . این سایت ها از ترس حذف شدنشان ماست کیسه کرده دنبال هر خبری هستند جز خود خبر .)
ضمن محکوم کردن دیدن سایت های موسیقی فوق الذکر و این که شما عمرا فهمیدیم سگ کی باشید و موس موس کنان دنبال پیف پیف کی .
از دهلچی نقل قولی میکنم فی باب شخصیت مجید انتظامی
مجید انتظامی: «فرصت الدوله»، و این کُنیت از آن سبب بود که فرصت هدر ندادی و سیمفونی ساختی به مناسبت‌های ملوک‌پسند. او را «ابن البابا» نیز خواندندی، چه در هر مضیقتی بابایش به فریادش رسیدی و در مهرجان‌ها به صد قیل و قال جایزه‌ها به سوی وی راندی.(دهلچی) را بخوانید . بفهمید . بخندید . او ادبیات ، طنز ، موسیقی را بسیار خوب میشناخت .